آمار سایت
Who is online?
In total there are 15 users online :: 0 Registered, 0 Hidden and 15 Guests None
Most users ever online was 47 on Tue Nov 19, 2019 8:21 pm
ماه و پلنگ
:: همکلاسی (88) :: پسرونه
Page 1 of 1
ماه و پلنگ
میگویند پلنگ را خوی غریبی است که هیچ کس و هیچ چیز را بالاتر از خود نمیتواند دید.
درشبهای بدر کامل دیدار ماه بلند تر پلنگ را به خشم و جنونی میکشاند که از سنگها و صخره ها برجهد و حریف گستاخ را از افلاک به خاک فرو کشد.
فاجعه زندگی پلنگ نیز وقتی شکل میگیرد که میپندارد در جهشی از فراز قله بر ماه دست خواهد یافت.
اما غرور شکسته پلنگ وقتی به باطل بودن خیالش پی میبرد که به خیره چنگ در هوا زدست و ،
نومید و خسته با استخوانهای در هم شکسته از پرواز بی ثمرش بر صخره های تیز فرو افتادست و ، زخم های مهلکش مهتاب را به خون می آلاید
خیال خام پلنگ من به سوی ماه، جهیدن بود
و ماه را زبلندایش به روی خاک کشیدن بود
پلنگ من دل مغرورم پرید و پنجه به خالی زد
که عشق ماه بلند من ورای دست رسیدن بود
گل شکفته خداحافظ! اگر چه لحظه ی دیدارت
شروع وسوسه ای در من به نام دیدن و چیدن بود
من و تو آن دو خطیم آری، موازیان به ناچاری
که هر دو باورمان زآغاز به یکدگر نرسیدن بود
اگر چه هیچ گل مرده دوباره زنده نشد اما
بهار در گل شیپوری مدام گرم دمیدن بود
شراب خواستم و عمرم شرنگ ریخت به کام من
فریبکار دغل پیشه بهانه اش نشنیدن بود
چه سرنوشت غم انگیزی که کرم کوچک ابریشم
تمام عمر قفس می بافت، ولی به فکر پریدن بود
درشبهای بدر کامل دیدار ماه بلند تر پلنگ را به خشم و جنونی میکشاند که از سنگها و صخره ها برجهد و حریف گستاخ را از افلاک به خاک فرو کشد.
فاجعه زندگی پلنگ نیز وقتی شکل میگیرد که میپندارد در جهشی از فراز قله بر ماه دست خواهد یافت.
اما غرور شکسته پلنگ وقتی به باطل بودن خیالش پی میبرد که به خیره چنگ در هوا زدست و ،
نومید و خسته با استخوانهای در هم شکسته از پرواز بی ثمرش بر صخره های تیز فرو افتادست و ، زخم های مهلکش مهتاب را به خون می آلاید
خیال خام پلنگ من به سوی ماه، جهیدن بود
و ماه را زبلندایش به روی خاک کشیدن بود
پلنگ من دل مغرورم پرید و پنجه به خالی زد
که عشق ماه بلند من ورای دست رسیدن بود
گل شکفته خداحافظ! اگر چه لحظه ی دیدارت
شروع وسوسه ای در من به نام دیدن و چیدن بود
من و تو آن دو خطیم آری، موازیان به ناچاری
که هر دو باورمان زآغاز به یکدگر نرسیدن بود
اگر چه هیچ گل مرده دوباره زنده نشد اما
بهار در گل شیپوری مدام گرم دمیدن بود
شراب خواستم و عمرم شرنگ ریخت به کام من
فریبکار دغل پیشه بهانه اش نشنیدن بود
چه سرنوشت غم انگیزی که کرم کوچک ابریشم
تمام عمر قفس می بافت، ولی به فکر پریدن بود
:: همکلاسی (88) :: پسرونه
Page 1 of 1
Permissions in this forum:
You cannot reply to topics in this forum