این متن نقد تندی است از کلاس امیدوارم بچه ها ناراحت نشند

**ulduz21** Fri Feb 19, 2010 5:42 pm

دردربار اعلی حضرت همایونی سلطان السلاطین ناصرالدین شاه بودم که خبر چی آمد.وخبر داد که در کرمانشاهان دارالفنونی تیپ 1 شده است به خدمت سرورم حاضر شدم.قبله ی عالم را محزون یافتم.علت را جویا شدم

گفتم: همه ی دردتان بخورد بر سر ملیجک شمارا چه شده است؟

گفت:حوصله ام سر رفته است

برای خودشیرینی گفتم:درکرمانشاهان دارالفنونی تیپ1 شده است .برویم هم قبله ی عالم آنجارا ببینند هم حال و هوایی عوض کنند.

با جمعی از مطربین و شاطرین و مقربین دربار راهی کرمانشاهان شدیم.

.

قرار بر آن بود که سرساعت 8 اندرونی شروع شود.اعلی حضرت آنچنان که در عادت مبارکشان بود قرار را بر آن گذاشت که سر ساعت 8در اندرونی شرف یاب شوند تا به خیالشان آخرین کسی باشند که وارد اندرونی میشوند.تا همه به احترامش برخیزند .

ساعت 8 شاه وارد اندرونی شد جز چند نفر کس دیگری نبود. دانشجویان رفته رفته چون اشک مادر جانم آرام و بی سرو صدا وارد اندرونی میشدند.

ناگه استاد وارد شد دانشجویان جملگی رم کردند.استاد خواست درس را شروع کند.دانشجویی در را جرجرکنان باز کرد و یواش در جایش نشست.استاد دوباره خواست درس را سروع کند در وسط اولین جمله بود که دوباره در باز شد و این کار هی تکرار میشد.

اواسط اندرونی احال دانشجویان دیدنی بود.خجسته احمدی با در کلاس مشکل داشت.قزلباش نمی توانست تصمیم بگیرد پنجره باز باشد بهتر است یا بسته باشد.مینا حیاتی با پرده ها ور می رفت.ارشادی فقط میخندید. بهنام زارعی از سر هنردوستی کل اندرونی را مهمان یک آهنگ کردی میکرد.شهسواری یکهو پامیشد جلو میرفت و از جلوی استاد رد میشد مازیک را برمیداشت ودر تخته مطلب بسیار مهمی مینوشت که بعد از اندرونی نمی شد آنرا نوشت.

در این حین بودیم که یکهو در باز شد و بهنام امینی دررا باز کرد و دوان دوان رفت ودر جایش نشست.و تكيه زد رو صندلی و پایش را رو پایش انداخت.گروه مهرافزون انگار در جستجوی صندلی جادویی بودند که مدام جا عوض میکردند. نمی دانم چرا ولی یاد حمام زنانه بهجت آباد افتادم.مثل الکترونهای آزاد بود ازاین ور دری بازمیشد ویکی وارد اندرونی میشد و از آن سمت دری دیگر باز میشد و کسی خارج میشد.

از ردیف آخر نمیشود گذشت یعنی هرچیه گویی یافت میشد الا درس از گیم بازی کردنو خط نقطه بازی کردن بگیر تا خواب و استراحت و صحبت...

گاه وقتی استاد 2 دقیقه استراحت میداد نیم ساعت میگذشت و خبری از بعضی ها نمی شد.5دقیقه مانده به اینکه اندرونی تمام شود.در باز شد وتازه صفری و علیبخشی به کلاس آمدند تا درس بخوانند.خوش آمدند قدمشان رو چشممان ولی خدا اموات شهریاررا هم بیامرزد.

ناصرالدین شاه در سکوت فرو رفته بود بعد از علت جویی گفت:این دانشجویان چقدر بامعرفت وفهیمند.

گفتم:چه شد که فخر عالمیان بدین نتیجه رسیدند.

گفت:حتی اگر اول اندرونی باشد حتی اگر استاد جوان و تازه نفس باشد دانشجویان مدام میگویند

خسته نباشید

**Nastaran** Sat Feb 20, 2010 6:10 am

matne jaleb va be jaei bood!
vali be khoda age baazi chiza ro vaysam baad az kelas begam bache ha motefaregh mishan! baadam mian migan man nashnidamo man naboodamo to key goftio ma etela nadashtimo...........

**Amir.rasooli** Sat Feb 20, 2010 10:09 am

متن جلبی بود

ایزد را شکر گزاریم که ما را بیهقی هم کلاسی است

**milad** Sun Feb 21, 2010 6:17 am

**daniz** Sun Feb 21, 2010 3:19 pm

yakhji ozuzun baleeeeeeeeeeeee demakhlariz yadizda dari.

**ulduz21** Sun Feb 21, 2010 5:35 pm

onda garak sizin nuqta nuqta oynamazıda yazaydım

این متن نقد تندی است از کلاس امیدوارم بچه ها ناراحت نشند

این متن نقد تندی است از کلاس امیدوارم بچه ها ناراحت نشند

Re: این متن نقد تندی است از کلاس امیدوارم بچه ها ناراحت نشند

Re: این متن نقد تندی است از کلاس امیدوارم بچه ها ناراحت نشند

Re: این متن نقد تندی است از کلاس امیدوارم بچه ها ناراحت نشند

Re: این متن نقد تندی است از کلاس امیدوارم بچه ها ناراحت نشند

Re: این متن نقد تندی است از کلاس امیدوارم بچه ها ناراحت نشند